قهقهه های دوست داشتنی
اینقدر قشنگ می خندیدی که همه رو شاد می کردی از بازی دالی موشه لذت می بردی اما همچنان دستتو می خوردی دعوات که می کردم پتوت می خوردی وقت خوابت که می شد دنبال پارچه ای پتو یا چیزی می گشتی که مثل حلزون بری توش بخوابی لباتم یه حالت قشنگی تکون تکون می دادی که عاشقش بودم عکس های خنده ها تو واسه دایی سعیدت خاله فرزانه عمه رویا و ربابت می فرستم و اونها کلی ذوق می کنند. کوچولوی دوست داشتنی ...
نویسنده :
saba
10:20